سیگار

لب پنجره نشستی
و به هوای مه گرفته بیرون نگاه می کنی
پاهایت را در آغوش می گیری و سیگاری روشن می کنی مثل همیشه
مثل همیشه پاهایت را به من ترجیح دادی!!!
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۷/۲۸ ساعت 10:32 توسط ஜ raha ஜ
|

لب پنجره نشستی
و به هوای مه گرفته بیرون نگاه می کنی
پاهایت را در آغوش می گیری و سیگاری روشن می کنی مثل همیشه
مثل همیشه پاهایت را به من ترجیح دادی!!!

بگو چکار کنم؟
وقتی شادی به دم بادبادکی بند است
و غم چون سنگی
مرا در سراشیب یک دره دنبال میکند!!!

گنجشکی بر جنـــــــــــازه گربه ای میگریست!!!
ک اینک با این همه زنـــــــــــــــــــــدگی چه کنم...!؟

ﮐﻒ دﺳﺖ ﻫﺎﯾﻢ ﻧﯿﺴﺖ …
رد ﭘﺎﻫﺎی او را ﻧﮕﺎه ﮐﻨﺪ. !

زن فالگیر
اشتباه می کرد
پیشانی بلند من
نشان از بختِ بلند من نداشت
موهایم ریزش داشت

خـــــــورشید را امروز به خاکـــــــ سپردم
تا اطــــــــلاع ثــــانویــــ
در قلمـــــــرو منــــ
هیـــــــچ آرزوییــــــ
حـــــــق طلــــــوع ندارد!
