ســـاز مــــے زنـــــم امـشـَــب
ســـاز مــــے زنـــــم امـشـَــب
بــــﮧ کـــورـے چـشـــم دنیــــا
کـــــﮧ ســــــاز مـخـــالــف مـے زنــَــد
بـــا مــَـن ...
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۴/۰۷ ساعت 12:22 توسط ஜ raha ஜ
|
هرروز...
هـر روز ،خـطـ خـطے هـآیـمـ ،بے معـنے تـر از בیـروز مے شـونـב ..!
جز خوבمــ ،
هـر کے بـخـوآنـב ، خـنـבہ اش مے گیـرב . . .!
امآ . . .
مـטּ هر کلمـہ رآ بآ بـغض رآهے کآغـذ مے کنمـ . . .!
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۴/۰۵ ساعت 23:35 توسط ஜ raha ஜ
|
خوب میدانی...
سلام به همه ی دوستای خوبم، امیدوارم حالتون خوبه خوب باشه میشه لطف کنید برداشتتون رو از متن پایین بگید
زنانگییم نباشد...
مردانگیت شایعه ای بیش نیست...
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۴/۰۴ ساعت 9:18 توسط ஜ raha ஜ
|
سکوت...
تــَمآم هوآ رآ بو مـے کشم
چشم مـےدوزم
زل مـے زنم…
انگشتم رآ بر لبآטּ زمیـטּ مے گذآرم:
” هــــیس…
!مـے خوآهم رد نفس هآیش بـﮧ گوش برسد…!”
امآ…!
گوشم درد مـےگیرد از ایـטּ همـﮧ بـے صدآیـے
دل تنگـے هآیم را مچالـﮧ مـے کنم و
پرت مـے کنم سمت آسمآטּ!
دلوآپس تو مـے شوم کـﮧ کجآے قصـﮧ مآטּ سکوت کرده ایـے
کـﮧ تو رآ نمـے شنوم...!
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۳/۳۱ ساعت 10:28 توسط ஜ raha ஜ
|
یادت...
شب که میشود
یادت در آغوشم میگیرد
و چه عاشقانه یاد چشمانت
چشمانم را بارانی میکند
و گوشم عاشقانه هایت را
هزاران بار مرور میکند
و لبخندی کم رنگ و نگاهی عاشق
برایم باقی میماند و یادی و خاطره ای
و دستانی خالی از تو
و قلبی عاشق که هنوز
به یاد تو و بنام تو میتپد
فقط
بنام تو
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۳/۲۷ ساعت 18:12 توسط ஜ raha ஜ
|
این روزها...!
ایـن روزهـا
آنـقـدر بغضـَمـ سَنگـیـن شده
که، اَگـَر گـردنـم را
هــمـ بزنی
به جـای خـون اشـک میـریزد....
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۳/۲۴ ساعت 10:42 توسط ஜ raha ஜ
|
مي گويند...
مــــی گــُــویـَـنــد ســـــآدِه ام،،
مـــی گـُــویــَـنـــد تــُــو مَــــرا بآ
یــِک جُمـــــلـــﮧ ..... یـِــک لَبـــــخـنـــد،،،
بـِـــﮧ بــازی میـــــگیــــری
... ... ...
مــــــی گـُــــوینــــد تـَــرفنــد هـــآیت،
شِـــیطنـــتهــــآیت
...و دروغ هآیـــت را نمــــی فَهمَــــم ... !!
مــــــی گویند ســــآده ام
اما تــــُـوایــن را باوَر نَکـُـن
مـــَـــــن فـــــقــــــط دوســـتـــَــت دارم،
هَمیـــــــــن!!!!
و آنــــها این را نِمـــــــی فـَـــهمنــــد
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۳/۱۶ ساعت 11:11 توسط ஜ raha ஜ
|
دلم میلرزد...
اینـ بـــار
کــــه آمدیــــ
دستانتـــ را رویــــ قلبمـــ بـــگذار
تـــــا بفهمیــ اینــــ دلـ
با دیدنـــــ تــو
نمی
تپد ...میلـرزد
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۳/۰۸ ساعت 17:49 توسط ஜ raha ஜ
|
آغوشت...
میبوسمت
آنقدر که طرح لبهایم روی لبانت بماند
میخواهم همه بدانند
! آغوشت قلمرو من است
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۳/۰۳ ساعت 21:48 توسط ஜ raha ஜ
|
بغض
برای چشمانم
نماز باران بخوان…
بغض کرده…
ابریست…
اما نمیبارد…
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۳/۰۲ ساعت 23:2 توسط ஜ raha ஜ
|
حسرت...
کوچک که بودم کشتی هایم که غرق می شد
سریع برگی از دفتر مشقم می کندم
و دوباره یکی عین آن را می ساختم !
حالا ولی روزهاست که کشتی هایم غرق شده
و تنها در حسرت آنم که
چرا دیگر دفتر مشقی ندارم ؟!
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۲/۲۹ ساعت 23:15 توسط ஜ raha ஜ
|
آرامش
وقتـــی داشتــم فکــر میکـــردم
آخـــرین بـــاری کـــه آرامـــــــــــــش داشتــــم کـِــی بــــود ،
ســــر ازخــــاطـرات ِ کـــودکــــی ام درآوردمـــ ـــ ــ ـ !!
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۲/۲۷ ساعت 14:31 توسط ஜ raha ஜ
|
بوسه
دلم بوسه ای می خواهد....
که از فشارش چشمانم سیاهی رود!
چقدر این سرگیجه ای که از مستی عشق
برمی خیزد را دوست دارم...
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۲/۲۱ ساعت 22:43 توسط ஜ raha ஜ
|
خسته ام...
نه نمیدانی! هیچکس نمیداند!
پشت این چهره ی ارام در دلم چه میگذرد!
نمیدانی کسی نمیداند!...
این ارامش ظاهر و این دل ناارام چقدر خسته ام میکند....!
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۲/۲۰ ساعت 18:25 توسط ஜ raha ஜ
|
بغض...!
یــ ــاد گــ ــــرفــ ــــتم
دســ ـتانـ ـم اینـ ـبار کـ ـه یـ ــخ کــ ـرد
دیگــ ـر دستـ ـانـ ـت را نگــ ــیرم
آستــ ـین هایــ ـم از تـ ـو با ارزشـ ـتر و ماندنـ ـی ترنــ ـد.
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۲/۱۹ ساعت 19:39 توسط ஜ raha ஜ
|